بیدبرگ. ورق درخت بید. (فرهنگ فارسی معین) : بدی گر خود همه دیو سپیدی به پیش بیدبرگش برگ بیدی. نظامی. - مثل برگ بید، لرزان. زرد. (امثال و حکم دهخدا) : دلاوران و یلان گشته زرد از انده چو برگ بید که بر وی دم خزان بجهد. جمال الدین عبدالرزاق. همی لرزد بخود بر بید گوئی برگ بیدستی همی پیچد بخود بر رمح گوئی خیزران آمد. کمال اسماعیل.
بیدبرگ. ورق درخت بید. (فرهنگ فارسی معین) : بدی گر خود همه دیو سپیدی به پیش بیدبرگش برگ بیدی. نظامی. - مثل برگ بید، لرزان. زرد. (امثال و حکم دهخدا) : دلاوران و یلان گشته زرد از انده چو برگ بید که بر وی دم خزان بجهد. جمال الدین عبدالرزاق. همی لرزد بخود بر بید گوئی برگ بیدستی همی پیچد بخود بر رمح گوئی خیزران آمد. کمال اسماعیل.
آنکه بینی کلان دارد. (یادداشت بخط دهخدا). مقابل کوچک بینی. آنف: و آن شتربان مردی بود سرخ مو، گربه چشم و بزرگ بینی. (قصص الانبیاء ص 122). هست همانا بزرگ بینی آن زال چادر از آن عیب پوش بینی زال است. خاقانی
آنکه بینی کلان دارد. (یادداشت بخط دهخدا). مقابل کوچک بینی. آنَف: و آن شتربان مردی بود سرخ مو، گربه چشم و بزرگ بینی. (قصص الانبیاء ص 122). هست همانا بزرگ بینی آن زال چادر از آن عیب پوش بینی زال است. خاقانی
مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور هم باشد از دست آنها رهایی نمیتواند یافت چه هرگاه متوجه بدفع یکی میشود آن بقیه بر او بتازند، چون بدیگری از آنها رونهد تتمه بر او مسلط شوند تا آنکه او را هلاک گردانند و در عرف هند این را ساتاردهن گویند. (آنندراج)
مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور هم باشد از دست آنها رهایی نمیتواند یافت چه هرگاه متوجه بدفع یکی میشود آن بقیه بر او بتازند، چون بدیگری از آنها رونهد تتمه بر او مسلط شوند تا آنکه او را هلاک گردانند و در عرف هند این را ساتاردهن گویند. (آنندراج)